چکیده
|
نويسنده با اشاره به مبناي اصلي كنوانسيون كه وجود تساوي محض بين زن و مرد از لحاظ جنسيتي است به بررسي و تحليل روانشناختي كنوانسيون پرداخته است. هدف نويسنده در مقاله جستجو و بررسي اين مسأله است كه در نظر نگرفتن تفاوت جنسي زن و مرد و لحاظ كردن چهارچوب جنسيتي مردانه براي زن و مرد به عنوان چهار چوب ايده آل چه مضرات و مشكلاتي براي زنان در پي دارد. بيان تفاوت هاي روانشناختي موجود بين دو جنس با تكيه بر تحقيقات انجام گرفته درباره آن و هم چنين بررسي تفاوت هاي دو جنس در همسر گزيني و قضاوت از مطالبي است كه نويسنده مطرح كرده است.\r\n\r\nنويسنه معتقد است اگر قسمت هاي مختلف نتايج و تحقيقات روان شناختي اعم از نتايج تحقيقات پرخاشگري, زبان, فعاليت سيستم هاي مغزي, قدرت, خشونت و شيوه ابراز آن و عشق و همسر گزيني را كنار هم بگذاريم همه به صورت معنا داري با هم همخواني دارند و هيچ كدام ديگري را نقض نمي كنند و نشانگر آنند كه مردان بيشتر روي كرد جدايي و استقلال دارند و زنان بيشتر رويكرد پيوستگي و اجتماعي دارند.\r\n\r\nدر پايان با بررسي مفهوم شراكت در روانشناسي راه حل مشكلات زن و مرد را رسيدن به مفهوم مشاركت مي داند و ديدگاه اصلي كنوانسيون را مبتني بر مرد سالاري عنوان مي كند كه زن ها بايد خود را در آن چهارچوب مردانه جاي دهند.
|